بیاد مجاهد شهید علیرضا طاهرلو از مقاومترین زندانیان که در
حملات وحشیانه در اشرف بشهادت رسید
اول بگذارید کمی به سال ۱۳۵۷ برگردیم و آنچه بنیانگذار خلافت ارتجاع یعنی خمینی میگفت را کمی مرور کنیم. وی در آن زمان دجالانه در مصاحبههایش از آزادی کلیه احزاب و گروهها در بیان عقاید و نظراتشان صحبت میکرد ، ولی پس از پیروزی قیام مردمی در بهمن ۵۷ گام به گام زیر تمام حرفهایش زده و هر روز عرصه را برای نیروهای آزادی خواه و مترقی تنگتر و تنگتر نمود .
در رابطه با مارکسیستها خمینی در ۱۰ نوامبر ۱۹۷۸ در مصاحبه با سازمان عفو بین الملل میگوید : ( در جمهوری اسلامی کمونیستها هم در عقاید خود آزاد خواهند بود ) . به نمونههای دیگری نیز توجه بفرمایید : حملات وحشیانه در اشرف بشهادت رسید
اول بگذارید کمی به سال ۱۳۵۷ برگردیم و آنچه بنیانگذار خلافت ارتجاع یعنی خمینی میگفت را کمی مرور کنیم. وی در آن زمان دجالانه در مصاحبههایش از آزادی کلیه احزاب و گروهها در بیان عقاید و نظراتشان صحبت میکرد ، ولی پس از پیروزی قیام مردمی در بهمن ۵۷ گام به گام زیر تمام حرفهایش زده و هر روز عرصه را برای نیروهای آزادی خواه و مترقی تنگتر و تنگتر نمود .
مارکسیستها در ابراز عقیده آزادند .........هر کس آزاد است که اظهار عقیده کند . ( صحیفه نور جلد ۳ صفحه ۳۷)
همه احزاب در ابراز عقیده آزاد هستند ، احزاب آزادند که مخالفت با ما یا با هر چیزی بکنند مادامی که اقداماتشان ضربه به کشور نباشد . ( صحیفه نور جلد ۲۲ صفحه ۱۷۳)
از همین جا سنگ بنای نقض عهد خود را گذاشت و پایه های مکر و فریب را بنیان نهاد ، همانگونه که در جایی دیگرگفته بود که « خدعه کردم » وی پا را از این هم فراتر میگذارد و هیچ جایگاهی نیز برای آنها در حکومت آیندهاش قائل نیست . توجه کنید :
۲۱ آذر ماه سال ۵۷ در نوفل لوشاتو خبر نگار صدای لوگزامبورگ میپرسد : آیا کمونیستها در حکومت آینده با شما همکاری خواهند داشت ، یا شما با آنها همکاری خواهید داشت ؟ جواب : به هیچ صورت با آنها همکاری نخواهیم کرد . ( صحیفه نور جلد ۵ صفحه ۲۲۳ )
هر چند برخی از این آقایان نهایت خوش خدمتی را در حق رژیم ولایت فقیه خمینی انجام دادند و او را با تمام قوا در زمینه سیاسی و اطلاعاتی در ضربه زدن به نیروهای مترقی و آزادیخواه یاری نمودند ولی رژیم به دلیل همان ماهیت ضدّ بشری حتی به اینها نیز رحم نکرده و آنها را به جوخههای مرگ میسپارد . که امروزه نیز تفالههای باقی ماندهشان در خارج از کشور از تاریخ درس نگرفته و به همان رفتارهای زشت و زنندهٔ اسلافشان ادامه میدهند و البته تاریخ درسهای خود را به ایشان نیز خواهد داد.
حال ببینیم هیئت مرگ برای به دام انداختن مبارزان مارکسیست چه فکری کرده بود . اعضای هیئت مرگ در باره این بچهها بیش از پرداختن به مورد اتهام به عملکرد آنها در مسائل صنفی و سیاسی در زندان کار داشت ولی برای توجیه نیروهای خود از آنها سوالاتی از این دست را میپرسیدند : مسلمان هستید یا نه ؟ نماز میخوانید یا نه ؟ به خدا اعتقاد دارید یا نه ؟ بهشت و جهنم را قبول دارید یا نه ؟ آیا حضرت محمد را به عنوان خاتم الانبیا قبول دارید یا نه ؟ قرآن میخوانید ؟ و ....... و معمولا در بدو امر برای آنکه آنها را بتوانند به تله بیندازند میپرسیدند : آیا ترجیح میدهید با یک مسلمان هم بند شوید یا با یک فرد غیر مسلمان ؟ تا از این طریق موضع سیاسی آنها را شناسائی کنند . مشکل رژیم آن نبود که فرد نماز میخواند یا نه ، زیرا خودش به خوبی میدانست که در سطح جامعه بسیاری هستند که میگویند مسلمان هستند ولی هیچ گاه هم نماز نمیخوا نند و شاید تا پایان عمرشان یک بار هم لای قرآن کریم را باز نکرده و حتی آنرا روخوانی هم نکرده باشند چه رسد به درک و فهم آیات آن . پس مساله قرآن و نماز و اعتقاد به خدا و پیامبر نبود بلکه مساله پایداری و مقاومت سیاسی فرد زندانی در مقابل رژیم بود . یعنی موضع سیاسی او مهم بود نه اینکه نماز میخواند یا نه . پس مزدوران هیئت مرگ در خلال سوالاتشان در پی رسیدن به این مطلب بودند و بر همین مبنا نیز دستور اعدام یا باز گرداندن فرد به بند یا سلول انفرادی را میدادند . به همین دلیل است که وقتی به آمار شهدای زندانیان غیر مذهبی از بعد سازمان سیاسیای که به آن وابسته بودند نگاه میکنیم ۹۵ درصد آنها وابسته به جریانی چون چریکهای فدایی خلق اقلیّت هستند که در رابطه با رژیم موضع براندازی و حذف حکومت آخوندی را داشتند .
پس از اعدامهای سال ۱۳۶۷ رژیم به وسیله وزارت اطلاعات و ائمه جمعه و برخی از مزدوران بریده خود در داخل و خارج از کشور سعی زیادی کردند تا مساله اعدامها را به عملیات فروغ جاویدان پیوند زده و به این فکر دامن بزند که رژیم به دلیل آنکه زندانیان سیاسی در زندانها هماهنگ با عملیات فروغ جاویدان دست به تهاجم به زندانبانها زده و قصد داشتند زندانها را اشغال و زندانیان را آزاد نمایند با آنها مقابله و آنها را اعدام نموده است که اولین بار موسوی اردبیلی در نمایش جمعه خود به این امر اشاره کرد. اما هر ناظر بی طرف سیاسی کاملا آگاه است که در شرایطی که زندانهای رژیم مثل گوهردشت و اوین که بسیار حفاظت بالایی دارند و با توجه به خشونتی که گارد زندان علیه زندانیان به کار میبرد چگونه ممکن است که زندانیان در حالی که حتی از داشتن یک چاقوی کوچک نیز برای رفع نیازهای روزانه خود محروم هستند بتوانند به آزاد سازی زندان دست بزنند . این باور ضد انقلابی و موذیانه را وزارت اطلاعات به دو دلیل تلاش میکرد تا توسط مزدورانش گسترش دهد . اولا در میان خانواده زندانیان سیاسی تا حس خشم و تنفر آنان را بدلیل از دست دادن فرزندانشان به سوی سازمان سمت و سو دهد و بگوید اینها باعث خون فرزندانتان هستند ، و از سوی دیگر توجیهی برای رفتار خود در میان مردم عادی و نیروهای مسئله دار درون خودشان ونیز در سطح جهانی بتراشند . اما به خوبی میدانیم که این تنها یک ساده انگاری و خطای فکری است که وزارت تمامی تلاش خود را برای گسترش آن به کار میبرد . واقعیت و حقیقت پنهان در شرایط سیاسی ، نظامی ، اقتصادی و اجتماعی آن زمان نهفته است که باید به روشنی به آن پرداخته شود .
توطئه ارتباط عملیات فروغ جاویدان با قتل عام زندانیان
یک سوال اینجا مطرح میشود و آن اینکه آیا رژیم بعنوان عکسالعملی در مقابل عملیات فروغ جاویدان دست به کشتار زد یا موضوع چیزی فراتر از آن است؟ یعنی این یک طرح از پیش تعیین شده بود و فقط نیاز به زمان مناسب داشت تا به اجرا در آید . علل و دلایل چنین قتل عامی از سوی رژیم چه بوده و آیا در موازنه سود و هزینه سیاسی این قتل عام در آن زمان و پس از آن برای رژیم صرفه و سود داشته است یا نه ؟
طرح اعدامها از زمان تشکیل وزارت اطلاعات برنامه ریزی شده بود . از آنجا که بسیاری از زندانیان آزاد شده هوادار سازمان مجددا به سازمان پیوسته و به عراق میرفتند وزارت اطلاعات با طرح ابتر کردن مجاهدین برای از بین بردن نیرو هایی که به او میپیوستند طرح حذف نیروهای هوادار سازمان را در دستور کار خود قرار داده بود . این امر پس از سی أم خرداد سال 1366 همزمان با تشکیل ارتش آزادیبخش ملي ايران چهره بسیار جدی تری به خود گرفته بود زیرا وزارت اطلاعات به این تحلیل کاملا درست ، اما با برداشت ضدّ انقلابی رسیده بود که تک تک این زندانیان با توجه به کینه شدیدا ضدّ ارتجاعی که در روند سالهای تحت فشار و تضیقات رژیم در درون زندانها پیدا کرده بودند و صیقل یافتگی درونی و رشد انقلابیشان هر یک میتوانستند عنصر بسیار موثری در جریان مبارزات علیه رژیم باشند که با توجه به پیوستن حتمی آنان به سازمان مجاهدین و شرکت در صفوف ارتش آزادیبخش تازه تاسیس که بعدها ضربات بسیاری بر پیکر ساختار نظامی و سیاسی رژیم وارد کرده بود میتوانستند وزن مبارزه را به نفع مجاهدین به میزان زیادی تغییر دهند . پس با این تحلیل رژیم خود را برای موقعیت مناسبی جهت حذف این وزنه سیاسی و نظامی و نیروی بالقوه انقلابی و سرشار از انگیزه آماده میکرد. تغییر و تحولاتی که در درون زندانهای تهران و شهرستانها صورت میگرفت و مصاحبهها و سوال و جوابهای آن روزها با زندانیان توسط مسئولان زندان و وزارت اطلاعات و جا بجاي ها و تغییر بند افراد حکایت روشنی از برنامه ریزی از قبل و آمادگی کامل رژیم برای حذف نیروی پشتیبان بالقوه ارتش آزادیبخش و سازمان مجاهدین و نیروهای مبارز بود . اما اینکه چه زمانی باید این امر صورت گیرد چیزی بود که هنوز برای کسی مشخص نبود . و رژیم در پی زمان مناسب آن بود
س. الف
ادامه دارد