۱۳۹۴ آبان ۷, پنجشنبه

پيام عاشورا (قسمت دوم) - از زنداني سياسي مقاوم سعيد ماسوري – زندان گوهردشت كرج

تا بدينجاي مطلب ، پيام و برداشتي شايد ، حداقلي ، از امام حسين و واقعه عاشورا ارائه شد ،و البته تلاش بر اين است تا شايد از آن توشه اي براي پاسخ به مسائل امروزمان برگيريم....!!! به گمانم براي کسي که هيچ علاقه و پيوندي با دين و مفاهيم مذهبي ندارد ، حداقلهاي فوق الذکر ، شايد قابل درک بوده وچندان غير عقلاني ارزيابي نشود...... برخي اما ،معتقدند که وقايع عاشورا و امام حسين عمدتا غير واقعي است وبسياري از روايتها و داستانهاي آن جعليات دوران صفويه است که در منابر روضه خواني به اضعاف شاخ و برگ گرفته است
که بيشتر مصرف روضه خواني دارد وداستان سرايي وبراي بازار گرمي و جلب مخاطب است .... علي ايحال .... فعلا موضوع مورد علاقه من، درجه وثوق منابع و مستندات نيست .....بلکه صرفا يک سري دريافتهاي شخصي است که لزوما هم قرار نيست دقيق و درست باشد ....!!! به گمان من ، اگر الفاظ و نمادها (علائم ، نشانه ها ووو ) امروزه دلالت بر مفاهيمي دارند ، در گذشته هم ( هر چند منابع و مستندات کافي نباشد ) دلالت بر مفاهيم و معاني داشته اند. بطور مثال : شايد مثلا 40 سال پيش اين الفاظ چندان معنايي را به ذهن متبادر نميکرد ويا بسختي ميسر ميشد ولي اکنون نمادها و الفاظي از قبيل : بدار آويختن ( نماد ايجاد رعب ) ، دست و پا بريدن ومثله کردن و يا ميله در چشم کشيدن و چشم از حدقه درآوردن ( نماد سبعيت ) شمر ( نماد سنگدلي و قساوت ) ، معاويه (نماد حيله )،قاضي شريح و يا لفظ قاضي القضات ( نماد اجحاف و بيعدالتي ) ويا سالوس ، ستمگري ، ريا و هزاران هزار لفظ و نماد ديگر ...ديگر چندان دور از ذهن نيست، چرا که امروزه انها را ميبينيم و روزانه زندگيشان ميکنيم ، فلذا ولو اينکه مدارک و مستندات هم بطور کافي در دست نباشد با قدري دقيق شدن در وقايع حاليه ، ( بدليل مشابهت تاريخي ) ميتوانيم تصويري نزديکتر به واقعيت ازوقايع تحصيل کنيم ، با اين توضيح ادامه ميدهم : بدنبال وفات پيامبر و کشور گشاييهاي متعاقب آن و سرازير شدن سيل ثروت وغنائم جنگي فتوحات و ... فاصله طبقاتي به شدت افزايش پيدا کرده بود ، آنطور که بقول امام علي : " از اسلام جز پوستيني وارونه چيزي باقي نمانده بود "...... همه ارزشهاي و سنتهاي جاهليت از اشرافيت ، فقر ، تبعيض و فاصله طبقاتي گرفته تا سرکوب وخفقان ، تقريبا به طور کامل بازگشته بود و مزيد بر همه اينها ، تزوير و ريايي به شکل به اصطلاح اسلامي هم بر آن افزوده گشته بود و البته همه اينها با نام و برچسب اسلامي (مثل همين امروز ) اعمال و اجرا ميشد .... معاويه با حزب اموي خود ميرفت تا خلافت را هم به سلطنت تبديل کند و به همين خاطر دستگاهي از سرکوب و خفقان وبي اعتمادي ( چون همه از يکديگر ميترسيدند ) به راه انداخته بود ، بطوري که کورت فريشلر در کتاب " امام حسين و ايران " مينويسد : " معاويه اولين کسي بود که يک دستگاه امنيتي به راه انداخته بود . " و مثل همه ديکتاتورها خودش هم به مرکز و مهره اصلي اين حکومت مبدل گشته بود و درست بمانند امروز که کانالهاي اطلاع رساني و خبر پراکني در دست حکومت است و هر چه بخواهند ميگويند و ميسازند ، در آن زمان هم با توجه به محدوديتهاي اطلاع رساني و ارتباطي که تقريبا در نمازهاي جمعه وجماعت خلاصه ميشد ، همه يکسره در خدمت و در دست حکومت بود و باز به گفته فريشلر : " تمام امامان جمعه و جماعت موظف به بد گويي کردن از حسين بودند و رسما او را " مرتد " ميخواندند ".... به زبان امروزي همه سيستم تبليغاتي متمرکز بر شيطان سازي از امام حسين بود و بخاطر همين بسيج تبليغاتي و سيستم پليسي - امنيتي حاکم ، نه فقط مردم بلکه خانواده و اصحاب پيامبر هم به هيچ وجه در امان نبودند ....( مثل هميشه و در همه ديکتاتوريها مردم هميشه مشکوک و مورد سوء ظن هستند تا چه رسد به رهبران آنها ) .......!!! معاويه نهايتا بعد حدود 45 سال سلطنت از دنيا رفت و به رسم سلاطين ، يزيد وليعهد وپسرش را جانشين خود ساخت و اين در حالي بود که نه بر عرف و طريق مرسوم ، يعني "بيعت " بود و نه مطابق با قراردادي که با امام حسن امضاء کرده بود ...... و حالا يزيد بود که بر مسند قدرت تکيه ميزد و چندان نيازي به تحقيق نداريم که بفهميم که اينگونه جانشيني ها به چه ميزان ستم ، سرکوب و خفقان نيازمند است و آنچنانکه در کتابهاي تاريخ آورده اند ، مخالفين جانشيني يزيد مثل " عبدالله ابن عمر ، عبد الرحمان ابن ابوبکر و عبدالله ابن زبير و..... يا تحت نظر و کنترل بودند و يا با فرار ، به مکه پناه برده بودند . حسين و پيروان او هم طبعا بسيار بيشتر در زير سرکوب و فشار و خفقان قرار گرفته بودند وحتي کساني مثل حجر بن عدي هم به شهادت رسيده بودند ........خلاصه ...ماشين ترور و سرکوب با تمام قدرت به راه افتاده بود . در چنين اوضاعي کوفه بعنوان مرکز اصلي معترضان ( شايد بخاطر سالها حضور امام علي در آن که پايتخت خلافت خود قرار داده بود ) کانوني شورشي تلقي ميشد و انبوهي از شهروندان کوفي هم از امام حسين اعلام حمايت کرده بودند ( به قولي 18000 ) ، طبيعي بود که اگر امام حسين هم ميخواست جايي را براي استقرار و مبارزه اش بر عليه يزيد انتخاب کند ، همان کوفه بود . به همين دليل ، يزيد هم که از اين موضوع اطلاع داشت ، براي مقابله ، نعمان ابن بشير ، حاکم کوفه ، را که چندان سختگير نبود ، عزل کرده و به جايش عبيد الله ابن زياد را به حکومت کوفه گماشت و هدفش از اين کار هم بطور مشخص سرکوب و ارعاب حاميان حسين بود تا با راه انداختن موج دستگيري ، شکنجه و اعدام ، همه را مرعوب و از حمايت حسين باز دارد و يا اگر نشد با خريدن و تطميع ، انها را از اين کار منصرف سازد. و کارش را با تهديد ها آغاز کرد و آنگاه به تعقيب مسلم ابن عقيل پرداخته او را پيدا کرده وبا هجوم به خانه ، او را به قتل رسانيدند و جسدش را براي ارعاب ديگران بدار اويختند ، به فاصله کوتاهي قيس ابن مسهر (فرستاده ديگر امام حسين ) را دستگير کردند و در تلاش براي تواب سازي و گرفتن اعتراف و اظهار ندامت ، او را به بازار کوفه ( بعنوان تلويزيون آن دوران ) آوردند تا عليه امام حسين و له عبيدالله و يزيد ( و احتمالا مهرباني و رأفت زندان بانانش !!! ) سخنراني کند و قيس هم پذيرفته بود ، ولي قيس مجلس را تبديل به يک منبر براي رساندن پيام امام حسين و افشاگري آشکار عليه يزيد کرد ....طبعا ديگر حکمش مشخص بود(تشويش اذهان ، محاربه و اقدام عليه امنيت ) ، او را بر بالاي دارالعماره کوفه بردند و از آنجا به زير افکندند ( ازجمله مجازاتهاي محاربه پرتاب از بلندي بود... !؟ ) از جمله افراد ديگر که محکوم به اعدام شد " هاني ابن عروه " بود ... جرم ؟؟؟ ميزباني از مسلم ابن عقيل ( اجتماع و تباني و نشکيل خانه تيمي ! ) که او را هم در همان زندان دارالعماره ، کشتند . اينها تنها معدود کساني هستند که شناخته شده بودند( البته من ميشناسم ) و تاريخ از آنها نامي برده است که البته براي پي بردن به شرايط آن موقعيت تاريخي تا حدودي کفايت ميکند.

سعيد ماسوري
آبان 1394 / زندان گوهردشت کرج