۱۳۹۴ مهر ۳۰, پنجشنبه

شليک‌هاي دقيق و سنگين به قلب فاشيسم مذهبي

سخنان «پريا کهن‌دل» و «فرزاد مددزاده» در کنفرانس پاريس به مناسبت «روز جهاني عليه اعدام» (۱۸ مهر ۱۳۹۴) و در حضور رئيس‌جمهور برگزيده مقاومت ايران، از وقايعي است قابل‌تأمل. روشن شدن چراغي بود در تاريكي. براي هر آنكه در ترديد فضاي داخل كشور بسر می‌برد، بینه‌‌يي بود غيرقابل مناقشه، آن شب هركس به تماشاي اين برنامه نشسته بود گره‌خوردن بغضي در گلوي خود را حس كرد، زير حاكميت يك فاشيسم وحشي مذهبي كه نام سرخ «مجاهد» ممنوع‌ترین كلام آن است آيا چنين چيزي تصور می‌شد؟ وقتي فرزاد از رابطه مجاهد قهرمان «علي صارمي» با راهبرانش در زندان‌های مخوف و در همة احوال می‌گفت، در برابر معصوميت و صفاي خالصانه‌يي كه ترسيم‌کننده يك تابلوي باشكوه از ارزش‌هاي انساني بود، مي‌شد آيينه‌يي يافت و خود را در آن خجل ديد، آيينه‌‌يي از صفا و يكرنگي، مايه‌گذاري و شرافت در روزگار بي‌هزينگي، بي‌شرافتي، خنجر و خيانت. در آن برنامه سخناني تبادل مي‌شد بسيار سياسي ولي مسئولانه و هزينه‌دار، كلماتي بسته مي‌شد بسيار پرمعنا و اديبانه ولي بر جدي‌ترين بستر اجتماعي، عقايدي ابراز مي‌شد بسيار انقلابي و عميقاً انسان شناسانه ولي نه در كنارة ميدان،... قلب بود كه سخن مي‌گفت، عشق بود كه شور مي‌پراکند، آگاهي و شعور بود كه خود را به نمايش مي‌گذاشت و «انقلاب» بود كه كارنامة ممتاز ساليان صبر و ظفرش را دريافت مي‌کرد و... همه‌چيز درهم‌تنيده بود، معجوني پديدار بود از آن جنس كه «پدر» به «پريا» نشاني داده بود: «... من از شراب نابي نوشيده‌ام كه تو حتي بوي آن را هم استنشاق نکرده‌ای...». چند دقيقه صحبت، تمام آنچه مي‌توانست را باز كرد، ده‌ها كتاب بود مملو از فا کت‌هایی غيرقابل‌انکار، حقيقي‌ترين پاسخ به جنگ‌هاي رواني دشمن، به همنوايي‌هاي استعماري و به تئوري‌بافي‌هايي كه براي توجيه وادادگي در مبارزه و تجارت خون و نفت ساخته‌شده‌اند. ديگر هيچ بي‌شرافت طماعي براي حيات خفيف خائنانه و نزديك كردن خود به دشمن نمي‌تواند در سايه خفقاني كه آخوندها گسترده‌اند طلب آوردن پايگاه اجتماعي و عمق توده‌اي مجاهدين را بكند، ديگر هيچ دلال حريص زردوست نمي‌تواند براي مشروع ساختن غارت و چپاول سرمايه‌هاي ما، به دريايي از فهم و آگاهي و انتخاب آگاهانه و داوطلبانة فرزندان راستين يك خلق سرکوب‌شده و نسل مقاومت و ايمان، انگ و مارك آخوند ساختة سكت و فرقه بزند، ديگر هيچ ديرباور و شكاكي در يقين به ديدگان خود در برهوت ظن و گمان، سرگردان نخواهد ماند و هيچ وادادة گريخته از ميداني نخواهد توانست بزرگ‌ترين فداي بيكران در تاريخ معاصر تحت عنوان «انقلاب دروني مجاهدين» را بافرهنگ ننگ آلود ضد بشري ملايان، بيالايد و با ترديد پراکني در ضرورت آن، عالي‌ترين نقطة انگيزش و كارآمدترين سلاح مردم عليه دشمنش را مخدوش نمايد.
زماني که آن انتخاب فرخنده در مهرماه سال 72 صورت پذيرفت، رهبر مقاومت آن را بالاترين سلاح استراتژيك ارتش آزادي‌بخش و بزرگ‌ترين شليك به قلب ارتجاع زن‌ستيز آخوندي توصيف كرد، حالا 22 سال پس‌ازآن انتخاب خجسته، گذر‌ايام، روز از پس روز، صحت آن ارزيابي و نتايج درخشان آن انتخاب تاريخي را در ابعاد سياسي اجتماعي بيشتر بارز مي‌سازد و نشان مي‌دهد، چطور مقاومت سرفرازي كه اراده كرده بود برخلاف رسم رايج سياسي به‌دور از بازي‌هاي سياسي و اتكا بر قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها، تنها بر نيروي لايزال خلقش تكيه داشته باشد، با انقلاب دروني مجاهدين، به معدن پایان‌ناپذیری از انرژي انساني دست‌يافت كه او را ساليان نوري از نظام آخوندي پيش انداخت و ارتجاع و همدستانش را در اين مصاف تاريخي پشت سر گذاشت، محصول آن فداي بزرگ و نتيجة كاركرد عظيم آن عمليات بزرگ اجتماعي- فرهنگي، آن روز در صفاي سخنان «پريا» و خروش «فرزاد» ديده می‌شد، نمونه‌يي از نسل‌جوان و پيكارجويي كه محاط در حاكميت استبداد ديني به دنبال هويت انساني خويش بوده‌اند. نمودي ازآنچه جوانان ايران آرزو و اميد خود را در آن می‌یابند. انديشة پويايي كه در خفقان‌بارترين شرايط، به‌رغم بر‌حذر‌شدن مدام، به‌رغم وجود تهديد اعدام و شکنجه و به‌رغم همة بمباران تبليغاتي و لجن‌پراكني‌هاي يك‌جانبة حكومتي، جاذبه می‌پراکند، راه می‌گشاید و تشنگان آزادي را از شراب‌طهور هويت انسانی‌شان سيراب می‌سازد.
آنچه در آن شب ديده شد نمونه‌‌يي از آزمايش‌پس‌دادن و اثبات صحت خطوط سياسي و طهارت ايدئولوژيكي نسل مجاهد خلق بود آن‌سان كه به روشن‌ترین صورت رمز بقا و آينده‌داري آن‌ها، در فدا و پاک‌بازی‌شان احساس شد، احياي روح زندگي يك ملت، در پس يك كشتار بی‌رحمانه، حل‌وفصل عمیق‌ترین معضلات اجتماعي، فرهنگي و سياسي در ابعاد كلان، آن‌سان كه عقل را در حيرت فرومی‌برد. پرورش يافتن نسلي جديد آمادة ورود به عرصه سخت‌ترين نبردها، در گسترده‌ترین صورت اجتماعي و در شرايط خفقان زير سلطة يك فاشيسم مذهبي، پرده ازآنچه زيرپوست جامعة كنوني مي‌گذرد برمي‌دارد. اين از علائم سحري است كه قطعيت و يقين سرنگوني نظام ولي فقيه زهر خورده به دست ارتش آزادی‌بخش را به ارمغان مي‌آورد و در رويش اميدهاي فرخنده‌اش، نويد حتميت بهاران آزادي و حاكميت مردم پراكنده می‌شود