۱۳۹۴ آبان ۲۱, پنجشنبه

حمله جنایتکارانه رژیم به لیبرتی و نغمه های شوم “جبهه ولایت” - عارف شیرازی

تهاجم جنایتکارانه رژیم به لیبرتی و کشتار مجاهدین که با هدف نابودی تمام عیار آنان طراحی شده بود خشم و انزجار جامعه جهانی و ایرانیان شریف و آزاده را برانگیخت و هر یک به زبانی آنرا محکوم و به سر منشاء اصلی آن یعنی رژیم ضد بشری اشاره نمودند.
در این میان عده ای بریده و یا ‘‘دفع شده‘‘ از مقاومت و ‘‘جذب شده‘‘ به ولایت -همان پاسداران سیاسی رژیم در خارج کشور که با ماسک مخالفت با رژیم خطوط وزارت بدنام را علیه مقاومت خونبار مردم ایران به پیش برده و در زیر نام ‘‘منتقد‘‘ سنگر گرفته اند- انگشت اتهام را به سوی مجاهدین و رهبری آنها نشانه رفتند و رهبران را مقصر اصلی جلوه دادند تا از این رهگذر دست و چهره جلاد جنایت پیشه را شستشو دهند و وانمود نمایند که رهبران مجاهدین مانع خارج شدن رزمندگان از عراق می باشند. این همسنگران وزارت بدنام که همواره بمثابه چوب زیر بغل آخوندها عمل می کنند، در یک شوی هماهنگ با گشتاپوی آخوندی، ضمن محکوم کردن آبکی جنایت ددمنشانه رژیم در حمله به لیبرتی جای جلاد و قربانی و ظالم و مظلوم را عوض نموده، با اشک تمساح ریختن برای رزمندگان لیبرتی که گوئی چون ‘‘اطفال صغیر‘‘ از خود اراده ای نداشته و اسیر دست رهبران ‘‘دیکتاتور‘‘ خود می باشند تمامی تقصیرات را متوجه رهبری سازمان نمودند. برخی از این آلت فعلهای وزارت بدنام چون پاسدار جمالی در نقش لات و لمپنهای پاچه ورمالیده وزارتی با فرهنگ ‘‘چاله میدونی‘‘ و یا بِسان شعبان بی مٌخهای آخوندی بر اساس خطوط مشخص شده از ‘‘اطاق مبارزه با نفاق‘‘ در وزارت اطلاعات زیپ دهان کثیف خود را گشوده و درونمایه آخوندی پاسداری خود را به نمایش گذاشته وسپس آنرا به سر و روی رهبران مقاومت و اعضای آن ریخته و خواستار جدائی اعضای شورای ملی مقاومت از آن میشوند. نامبرده با خوردن شکرهای اضافی فراوان با جملات مشمئز کننده چنان انزجار و نفرتی برانگیخت که برخی از همپالکی ها ناچار به ماله کشی و رفع و رجوع آن پرداخته و نوشتند که ‘‘برخی (سعید جمالی)‌ از روی عصبانیت… کلمات نامتعارف گفتند‘‘. در فرهنگ مزدوران وزارتی پاچه ورمالیدگی، فحاشی چاله میدانی و گندگاو چاله دهانی با عبارت اطو کشیده ‘‘کلمات نامتعارف‘‘ توصیف و ماله کشی میشود. برخی نیز چون شاعر تواب ابتدا آن فحاشیها را تئوریزه و سپس شکرهای اضافی قی شده توسط نامبرده را در قالب شعر ‘‘باز قرقره‘‘ نموده و خود نیز بر آن شکرها می افزاید و سرانجام سر و کله به اصطلاح حقوقدان ابله و کودن که در شکل و محتوا و تام آخوند روحانی را تداعی می کند پیدا شده تا آن پاسدار رذل و لمپن و فحاش را بَزَک نموده و با عنوان ‘‘جوانی مؤدب، فروتن و محجوب‘‘ به دیگران قالب کند. اینهم نوعی تقسیم کار رذیلانه و ضد انقلابی به سبک آخوندهاست. سپاه تروریستی قدس موشکها را پرتاب میکند، اطاق مبارزه با نفاق خط موشکباران سیاسی را میدهد، تواب تشنه به خون ‘‘جنایت لیبرتی را مسؤلیت مشترک خامنه ای و مسعود رجوی‘‘ قلمداد می کند، پاسدار دهان گشاد سعید جمالی و برخی دیگر درونمایه کثیف آخوندی-پاسداری را بر سر و روی رهبران و اعضای مقاومت می ریزند و خواهان تلاشی شورا و یا کناره گیری اعضای آن شده و نیز پراکنده شدن هواداران از گِرد مجاهدین را طلب می کنند. شاعر تواب ضمن تأیید کلیه آن اراجیف شکرهای خورده شده را در قالب شعر بازنشخوار میکند و سرانجام وکیل یاوه گو، لمپن وزارتی را بزک کرده و آرایش می کند.
از آنجا که اعضا و یاران مقاومت -از جمله نگارنده در یادداشت قبلی اش در حد بضاعت خود- به گوشه هائی از این شوی هماهنگ وزارت اطلاعات پرداختند در اینجا تنها به برخی نکات بویژه به اراجیف ‘‘وکیلی که حرف مُفت زیاد میزند ولی مُفت حرف نمیزند‘‘ می پردازم. ضروری است تأکید کنم که بمباران جنایتکارانه لیبرتی آنهم در چنین ابعاد، با ۸۰ موشک کشتار جمعی در یک مساحت ۵۰۰ متر مربعی و سپس دم گرفتن بلادرنگ ‘‘جبهه ولایت‘‘ که رهبری مجاهدین مقصر است و خواستار استعفای همه اعضای شورای ملی مقاومت از آن و دست کشیدن همه هواداران از هواداری سازمان گشتن، گویای چند نکته اساسی می باشد.
۱- رژیم در شرایط ‘‘پسا برجام‘‘ و با شکستهای پی در پی منطقه ای در یمن، سوریه و عراق و با به گل نشستن کشتی خلیفه ارتجاع در عمق استراتژیک آن که در مقاله قبلی مفصلاً توضیح دادم و با افزایش بی سابقه تنش های درونی و جنگ گرگها و با مقاومت روز افزون مردم در داخل که با الهام از کانون اصلی مقاومت و نبرد در لیبرتی خواستار سرنگونی رژیم می باشند، در بن بست کامل در تمامی خطوط استراتژیکش و در کمال استیصال و درماندگی میخواهد با حذف فیزیکی تنها آلترناتیو و نابودی دشمن اصلی اش خود را تثبیت کند.
۲- این عمل زبونانه گویای این حقیقت سرسخت است که تنها هماورد رژیم و آلترناتیو آن و نیز دشمن اصلی آن چه نیروئی است، همان دشمنی که نام آن بمثابه مرز سرخ رژیم مستوجب حکم اعدام از طرف رژیم می باشد، همان آلترناتیوی که رژیم برای نابودی آن به هر نوع ذلت و دریوزگی تن داده و به تاراج منابع و سرمایه های ملی ما مبادرت نموده و سرانجام هر گونه محکومیت بین المللی را به جان میخرد.
۳- این عمل ددمنشانه آنقدر شنیع است که رژیم هنوز نتوانسته آنرا بعهده بگیرد و صرفاً مسئولیت را بگردن یک مزدور عراقی سپاه تروریستی قدس انداخته با این بهانه سخیف که گوئی مجاهدین بخشی از خاک عراق را اشغال کرده اند ‘‘آنها را ناچار به واکنش کرده است‘‘ تا از عواقب سیاسی آن فرار کند.
اما چه کسی نمی داند که تصمیم این حمله جنایتکارانه در بیت العنکبوت خامنه ای گرفته شده و اجرای آن را به سپاه تروریستی قدس و مزدوران محلی آن واگذار نموده است.
۴- هر چند شهادت هر مجاهد خلق بمثابه تنها گنجینه ملی میهنی مردم ایران برای نیل به آزادی و رهائی، دردناک و تأثیر انگیز است اما رژیم ضد بشری که به قصد نابودی کامل و یا عمده مجاهدین به این حمله جنایتکارانه و بسیار بزرگ دست یازید به هدف نظامی مورد نظر خود یعنی نابودی مجاهدین و یا دست کم کمرشکن نمودن آنها نرسید، گرچه این حمله تعدادی شهید و مجروحان بسیاری برجای گذاشت.
۵- شعار بلافاصله ‘‘جبهه ولایت‘‘ که اعضای شورا استعفا دهید، هواداران از گرد مجاهدین پراکنده شوید، نشان از سر منشاء‌ و آبشخور اصلی این شعار و مبیّن ماهیت دست اندر کاران، پیش برندگان و نیز حامیان آنها از جمله وکیل نامبرده می باشد. بعبارت دیگر در یک تقسیم کار ضد انقلابی بخش نظامی را سپاه تروریستی قدس و بخش سیاسی را پاسداران سیاسی خارج کشوری یعنی همان به اصطلاح ’‘منتقدینِ‘‘ مجاهدین بعهده گرفته و پیش می برند، سپاه تروریستی قدس انهدام نظامی و نابودی فیزیکی مجاهدین را هدف قرار داده و پاسداران سیاسی فروپاشی تشکیلاتی سازمان و شورا را تعقیب می کنند.
این شعار و خواست (فروپاشی شورا و سازمان) که خالص یک شعار ‘‘وزارتی است‘‘ بیانگر ماهیت این به اصطلاح ‘‘منتقدان‘‘ که خطوط وزارت بدنام را پیش می برند می باشد. اگر هیچ دلیل دیگری بر مزدوری آنها جز طرح همین شعار نباشد کافیست که مطمئن شویم اینها خط وزارت بدنام را پیش می برند و برای متلاشی کردن تنها نیروی چنگ در چنگ با رژیم ضد بشری به اراجیف وزارت ساخته متوسل شده دستان رژیم را از جنایت شسته، رهبری مجاهدین را مقصر اصلی وانمود کرده و سپس با طرح شعار فوق -اعضای شورا استعفا دهید، هواداران از گرد مجاهدین پراکنده شوید- دم خروس وزارت از دهن آنها بیرون میزند و ماهیت همگی آنها چه سر دهندگان و پیش برندگان این شعار و چه حامیان و آرایش کنندگان این اراذل روشن میشود که همگی جز پادو حقیری برای وزارت بدنام نیستند، این مسئله نیز چندان مهم نیست که جیره و مواجب هم دریافت می کنند یا خیر ولی بگفته آقای رجوی هیچکس برای رضای خدا به مجاهدین نمیزند (نقل به مضمون).
بنابراین به آن دسته از مزدورانی که شیادانه خواستار دلیل و مدرک بر مزدوری همپالکی هایشان شده بودند باید گفت ‘‘آفتاب آمد دلیل آفتاب‘‘ طرح همین شعار که خط خالص وزارت بدنام است بهترین دلیل بر مزدوری تمامی شماست. روشن است که این شعار بمثابه یک تف سر بالا بر سر و ریش آخوندها و مزدورانشان و از جمله آخوند فُکُلی خارجه نشین همنام و همسنگر شیخ فریدون روحانی خواهد نشست و برای هزارمین بار ثابت خواهد شد که شتر در خواب بیند پنبه دانه. و اینکه مجاهدین و تشکیلات پولادین آن نابود شدنی نیست.
<<وکیل تسخیری ـ وکالت فضولی>>
حقوقدان وقیح و شیاد که علاوه بر ندامت از گذشته به الزایمر نیز دچار شده فراموش کرده است وکالت از جمله ‘‘عقود‘‘ی است که طرفین باید آنرا قبول نمایند، هیچکس نمی تواند خودسرانه خود را وکیل دیگری قالب کند. در مواردی حکومت ها میتوانند برای افراد وکیل تعیین نمایند به چنین وکلائی وکیل تسخیری گفته میشود این سنخ وکلا علی العموم در موارد سیاسی بجای دفاع از متهم، منافع تعیین کنندگان و دستمزد دهندگان به خود یعنی حکومت را دنبال می کنند، حال باید پرسید این حقوقدان حافظه از کف داده ‘‘فضولاً و خودسرانه وکالت مجاهدین لیبرتی را عهده دار شده است و یا از جانب حکومت و در اینجا رژیم آخوندی و وزارت بدنامش سنگ مجاهدین را به سینه میزند. روشن است که وکالت فضولی فاقد اعتبار قانونی است و مجاهدین برای وکلائی که از جانب وزارت بدنام برای آنها سینه به تنور چسبانده و یا یقه چاک میدهند پشیزی ارزش قائل نبوده بلکه آنها را مزدوری بیش نمی دانند. چنین وکلائی بجای دفاع از مجاهدین آنها را برده و صغیر و ‘‘مهجور علیه‘‘ معرفی می کنند و هویت سیاسی ایدئولوژیک آنها را منکر میشوند و اراجیف ‘‘وزارت نشان‘‘ را علیه آنها بازنشخوار می کنند.
مجاهدین بارها به حضرات شیر فهم کرده اند که به چنین وکلای تسخیری وزارتی -چه از قماش بی عاطفه ای که با اقبال و روی آوردن به وزارت بدنام خطوط آنرا پیش میبرد و چه حقوقدان کودن و یاوه گو و چه تواب تشنه به خون و یا شاعر فرومایه و رذل و همنشین دژخیم و پاسدار دهن گشاد و سعید جمالی نیازی ندارند، ما را به خیر تو امید نیست شر مرسان. مجاهدین مستقر در لیبرتی سخنگو و وکلای شناخته شده خود را داشته و به منافع و مصالح خود بیش از هر کس آگاهی دارند.
این وکیل معلوم الحال در ۲ نوشته اخیرش معجونی از جعل و دروغ و شانتاژ و شارلاتانیسم سیاسی را همراه با سس وقاحت و لودگی در هم آمیخته تا خطوط ‘‘وزارت نشان‘‘ یعنی زدن ‘‘ سر‘‘ را به پیش برده و به خواننده خود بباوراند که این رهبرانند که مقصر اصلی می باشند. وی تلاش میکند تا گناه جنایت رژیم را بگردن رهبری مجاهدین انداخته از اینرو با لودگی و وقاحت یک پاسدار سیاسی می نویسد ‘‘رهبر اهل رزم است‘‘، ‘‘رزمگاه بی اسلحه و بی دفاع‘‘ و ‘‘رهبر فرموده اند اینجا رزمگاه است‘‘. همچنین سعی میکند وانمود کند که مجاهدین تلاشی برای خارج کردن افراد خود از لیبرتی نکرده اند و لذا می نویسد: ‘‘صحبتی از انتقال، در صدها کنفرانس، سخنرانی، تظاهرات و… یافت نمیشود‘‘.
و سرانجام برای اینکه جنایت سبعانه رژیم را بگردن مجاهدین بیاندازد می نویسد ‘‘کارزار بعدی برای جلوگیری از بیماری سئوال و یافتن مسئول است‘‘. و بدین ترتیب تلویحاً مجاهدین را مسئول کشتار معرفی کرده و دست و چهره آخوندهای جنایتکار را شستشو میدهد. اینست عملکرد یک پاسدار سیاسی خارج کشوری و تقسیم کار بین سپاه تروریستی قدس با مزدوران مخفی شده زیر نام ‘‘منتقد‘‘.
در اینجا ضروری است موارد زیر را خاطرنشان نمود.
۱- لیبرتی برای آخوندها حداقل زندان و حداکثر قتلگاه است فهم این مسئله هم نیاز به نبوغ چندانی ندارد، رژیم و مزدوران عراقی اش همراه با کار چاق کن ملل متحد -کوبلر- که سر در آخور آخوندها داشت انتظار داشتند که نیمی از مجاهدین منتقل شده به لیبرتی بریده و به دامن رژیم برگردند اما این خواب پنبه دانه ای آنها تعبیر نشد، مجاهدین هر چند بطور رسمی و برای افشای توطئه مشترک رژیم و اصحاب مماشات از واژه زندان برای لیبرتی استفاده میکنند، اما مجاهد خلق هر جا که باشد همانجا رزم گاه و کانون نبرد است، اشرف یا لیبرتی یا آلبانی، زندان اوین و یا جای جای جهان همه جا برای عنصر مجاهد کانون نبرد است و از آنجا اشعه مقاومت و پایداری و نبرد با رژیم ضد بشری به سراسر میهن آخوند زده می پراکند. این مقوله ای است که بسا فراتر از فهم و شعور حقوقدان کودن و پشت کرده به مقاومت می باشد از اینرو ایراد میگیرد که ‘‘من از اول هم گفتم که لیبرتی زندان نیست قتلگاه است‘‘ و یا اینکه ‘‘رهبر رزمگاه میخواهد‘‘، آری رهبر رزمگاه میخواهد، چون مجاهد میخواهد و مجاهد هر جا که باشد همانجا رزمگاه اوست، مجاهد وابسته به زمین نیست همچنانکه در فاز سیاسی به دفاتر علنی وابسته نبود و در فاز نظامی هم به خانه تیمی مشروط نبود و همچنانکه مجاهد به سلاحش نیز وابسته نیست، مجاهد مجاهد است و اتفاقاً نوع بی سلاحش برای آخوندها بسا خطرناکتر است. مجاهد فدیه آزادی است و هر جا که باشد پیام پایداری و مقاومت می پراکند. مجاهد نور امید ساطع کرده و آینده تابناک و مرگ دژخیم را نوید میدهد، مجاهد بی سلاح پیام ایستادگی و نبرد را بهتر منتقل می کند، مجاهدین لیبرتی… الهام بخش رزم و نبرد توده ها می باشند و طبیعی است که نادمین پشت کرده به مقاومت اینرا فهم نکنند، و بعبارت دیگر نمی خواهند آنرا فهم کنند. مجاهد دست و پا بسته و در زیر شکنجه هم مجاهد است و همانجا رزمگاه اوست تا کور شود هر آنکه نتواند دید.
۲- مجاهدین مستقر در لیبرتی همانها که ماندن در لیبرتی -با وجود بارش بمب و خمپاره و کاتیوشا بر سرشان و با وجود محاصره پزشکی و غذائی و صدها مشکل دیگر- را بر پناه بردن بدامن رژیم ترجیح داده اند نه صغیراند و نه ناآگاه و نه مجبور و بی اراده، دقیقاً می دانند چه میخواهند و چه می کنند و چرا آنجا مانده اند. هیچکس نمی تواند کسی را مجبور به ماندن در زیر بمب و موشک کند، آیا پناه بردن به نگهبانی کمپ برای افراد کار مشکلی است؟ آیا صدها بار مأموران عراقی آخوند به بهانه های مختلف سراغ افراد نرفته و آنها را دعوت به ترک صفوف مجاهدین نکرده اند؟ آیا مماشات گران بویژه در سالهای ۲۰۰۴ به بعد افراد را به ترک مناسبات مجاهدین دعوت نمی کردند حتی با وعده بردن آنها به آمریکا، حتی هم اکنون هم شرط پذیرفتن افراد را ترک صفوف مجاهدین اعلام کرده اند. بنابراین هیچکس ناآگاه و مجبور به ماندن در آنجا نیست. اراجیف همسنگران وزارت بدنام تنها مبیّن مزدوری خود آنها برای رژیم ضد بشری است به ویرانه های بعد از حمله جنایتکارانه رژیم در لیبرتی بنگرید که مجاهدین چگونه با نشان دادن علامت پیرزوی و اجرای ترانه ‘‘روز حساب‘‘ قدرت پوشالی آخوندها را به سُخره گرفته، نوید مرگ ظالمان و جنایتکاران را سر داده و روز حسابرسی را به جانیان و همدستان آنها گوشزد نمودند آیا اینها از سر ناآگاهی و اجبار است؟.
۳- حقوقدان شارلاتان مدعی است خانم رجوی هیچگاه از انتقال صحبت نکرده اند. از آنجا که در یادداشت قبلی مفصلاً به این موضوع پرداختم تنها اشاره میکنم که این ادعای دروغ وی نه از روی جهالت و نادانی بلکه از موضع عناد و دشمنی و شارلاتانی و نیز برای همنوائی با بلندگوهای وزارتی است. وی بخوبی از ۱۴ طرح سازمان که برای انتقال مجاهدان به خارج ارائه شده آگاه است، همچنانکه میداند تمامی افراد منتقل شده به خارج به ابتکار و تلاش خود سازمان بوده است و نیز به خوبی می داند مانع اصلی انتقال رژیم آخوندی و مزدوران عراقی آن و نیز نماینده پاچه ورمالیده سابق ملل متحد -کوبلر- که همدست و همکاسه آخوندها بود و نیز اصحاب مماشات بودند. بنابراین تکرار این اراجیف تنها برای بالا بردن قیمت نزد خریداران وزارتی بوده و مبیّن غرق شدن هر چه بیشتر وی در منجلاب مزدوری می باشد. شاید هم منظور وکیل یاوه گو این باشد که مجاهدین بایستی پیشاپیش از طرحهای انتقال خود صحبت کرده تا رژیم و مزدورانش با تهدید و شانتاژ آنها را سوزانده و مانع انتقال گردند همچنانکه در موارد متعدد وقتی توسط مزدوران عراقی خود به این طرحها پی بردند به چنین اقدام شنیعی دست یازیدند.
شایان یادآوری است تا آنجا که به مقوله انتقال مربوط میشود مجاهدین همواره پیش قدم و خود در این زمینه راهگشا بوده اند و رژیم و مماشات گران مانع آن، اما اگر انتقال به قیمت دست کشیدن از مبارزه و مجاهدت و به قیمت متلاشی نمودن تنها تشکیلات رزمنده و انقلابی در صحنه که گنجینه مردم ایران برای آزادی و رهائی است، تمام شود، پاسخ مجاهدین با الهام از رهبر آرمانیشان ‘‘هیهات مناالذّله‘‘ می باشد.
آخوندها و مماشات گران رؤیای کشتار مجاهدین و یا متلاشی نمودن آنها را در سر دارند و میخواهند مجاهدین را تک به تک از سازمان جدا نموده و بدامن رژیم فرستاده و یا به خارج کشور صادر کنند. آخر در شرایط ‘‘پسا برجام‘‘ و مراحل پایانی حکومت آخوندی وجود یک سازمان انقلابی، مستحکم، منسجم و پولادین ناقوس مرگ آخوندها را می نوازد از اینرو ارتجاع و استعمار دست در دست یکدیگر خواستار نابودی آن هستند، از همین جاست که مماشات گران برغم تعهد حفاظت تا الآن چشم خود را بر جنایات آخوندها بسته و حداکثر به محکومیت لفظی آن اکتفا نموده اند.
۴- همانطور که در قسمت اول این یادداشت نوشتم شعار شوراشکنانه -اعضای شورا استعفا دهید- هواداران از گرد مجاهدین پراکنده شوید- شعاری است که سرمنشاء اصلی آن در گشتاپوی آخوندی است، هر کسی به هر صورت در پیش بردن این شعار و یا در حمایت از مطرح کنندگان آن قدمی بردارد خود در زمره شرکت کنندگان در این خط وزارت اطلاعات بوده و پادو با جیره و یا بی جیره و مواجب وزارت بدنام می باشد. حمایت این وکیل هذیان گو از پاسدار جمالی که این روزها پرچمدار این شعار شده است و تعریف و تمجیدهای تهوع آور از او بعنوان فردی ‘‘مؤدب و فروتن، و محجوب‘‘ ضمن خیانت به ناموس کلمات و لوث کردن آنها مبیّن شرکت فعال وی در این خط ‘‘وزارت نشان‘‘ و نشانگر همدستی و همکاری او در خط وزارت بدنام می باشد.
۵- خطِ زدن ‘‘سر‘‘ و جداسازی ''سر'' از بدنه از خط های لو رفته و قدیمی وزارت بدنام در مقابله با مجاهدین می باشد، وکیل یاوه گو خط در میان ضمن به سُخره گرفتن واژه هائی چون رهبر عقیدتی… تمامی تقصیر را بگردن رهبری مجاهدین میاندازد از طرفی به همپالکی ها و سایر همسنگران وزارت نیز توصیه می کند که روی رهبری مجاهدین متمرکز شوند و این نیز یکی دیگر از شاخصهای مزدوری تمامی این افراد برای وزارت بدنام می باشد.
۶- وکیل پشت کرده به مقاومت مجاهدین را بخاطر انتخاب مبارزه و پایداری مسئول این کشتارها معرفی میکند و چون رهبری آنها سمبل اصلی این مقاومت می باشد، او را مسئول جنایت صورت گرفته توسط رژیم و عواملش قلمداد کرده و مورد تهاجم قرار میدهد. این رویکرد که در یادداشت گذشته مفصلاً به آن پرداختم منطق خُلَص دژخیم است. کلیه به اصطلاح ‘‘منتقدین‘‘ در این ایام این منطق دژخیم را ترویج می کنند ‘‘چرا در عراق ماندید؟‘‘ ‘‘رهبر رزمگاه میخواهد‘‘. چرا اصلاً بعد از ۳۰ خرداد به مبارزه مسلحانه روی آوردید؟...
مجاهدین نیز همواره گفته اند مبارزه برای آنها مساوی انسانیت و بهای باشرف زیستن است، بالاتر اینکه مبارزه برای آنها مساوی وجود داشتن است. منطق انها اینست، من انسانم پس مبارزه می کنم و من مبارزه می کنم پس هستم در یک کلام مجاهدین با اقتدا به پیشوای تاریخی خود زندگی را در آرمان و مبارزه در راه آن می بینند ‘‘اِنَّ الحَیوه عَقیدهٌ و جهاد‘‘
عارف شیرازی
۹ نوامبر ۲۰۱۵