همین ۵ روز پیش بود که قهرمانان "لشکرهای فدایی مجاهد خلق" در مراسم عاشورای حسینی در لیبرتی با امام و مقتدای تاریخی شان تجدید عهد می کردند و پیام رهایی بخش "هیهات من الذلة" آنها تا دهلیزهای سیاهچالهای رژیم یزیدی خامنه ای را ه یافت. آری، تنها ۵ روز بعد از آن رژه آداپتاسیون ایدئولوژیک، زمین کربلایی لیبرتی به خاک خون کشیده شد و ۲۳ قهرمان مجاهد خلق به عهد خود با رهبری و خلق محبوبشان وفا کرده و خود به سمبل های سوگند مجسم تبدیل گشتند؛ سلام و درود بر آنان باد!
اما نخست نگاهی به شرایطی که رژیم آخوندی را به اجرای این جنایت واداشت.میهن ما در ماهها و هفته های گذشته تحولاتی را پشت سر گذاشته که با هر نگاهی به آن،
می توان شکست و هزیمت رژیم آخوندی و در راس آن ولی فقیه ارتجاع را بوضوح دریافت. پذیرش تحمیلی "برجام" توسط ولی فقیه که رژیم با دجالیت خاص خود تلاش دارد آن را به عنوان یک پیروزی بزرگ به عوامل واداده خود عرضه کند، در واقع و در یک کلام چیزی جز به گل گرفتن یکی از استراتژیک ترین عناصر تضمین بقای رژیم، یعنی پروژه بمب سازی آخوندها توسط مقاومت ایران نیست. "برجام" که فرجامش تا همین نقطه، تضاد های درونی رژیم را به شکل بی سابقه ای چنان تشدید کرده که سران و کارگزاران رژیم در صحن مجلس ارتجاع یکدیگر را به مرگ و حذف فیزیکی تهدید می کنند.
از طرف دیگر شکست های پی در پی سپاه ضد مردمی پاسداران در سوریه و یمن در رسیدن به اهداف تعریف شده رژیم و ناکامی رژیم آخوندی در صدور ارتجاع به منطقه بیش از پیش موقعیت ولی فقیه پوشالی رژیم را تضعیف نموده است.
در چنین شرایطی رژیم آخوندی بیش از هر کس می داند که موقعیت فعلی جامعه و پتانسیل نهفته درآن مهیاترین شرایط برای روی آوردن مردم بستوه آمده و بویژه جوانان انقلابی به شیوه های مبارزه سازمان یافته می باشد که پیشتازان فدایی و مشعلداران عینی آن در رزمگاه لیبرتی مستقر می باشند.
بنابراین رژیم آخوندی همچون گذشته چاره کار را در ضربه زدن به نیروی دینامیزم دهنده مقاومت و ایستادگی می بیند؛ اینجاست که برای زمینه سازی ضربه، ابتدا از طریق "انجمن نجات خود " مزدورانش را تحت عنوان "خانواده" مجاهدین به عراق می فرستد؛ و به موازات آن به خائنین و سفلگان سیاسی اش در جبهه فرهنگی وزارت اطلاعات فرمان آماده باش می دهد تا در صورت ریخته شدن خون مجاهدین، با به راه انداختن "کمپین نجات" و یا سر برآوردن از "دریچه های زرد" "پژواک" دهنده عربده های امام دجال باشند که مجاهدین خودشان مسبب کشتارشان هستند: "... ومن تردید ندارم آنان که به راه رفتن بر پای برهنه بر جاده ای از جسدها از تیر شصت تا امروز عادت کرده اند و بر این جاده مقصدی در ناکجا آباد هذیانهای خود میجویند سر حالند و اگر تمام لیبرتی در خون نشسته و نابود شده بود بنظر من تاکید میکنم به نظر من سر حالتر و شاد و شنگول تر بودند." (بازهم کشتار و نقش آفرینی تیغه های قیچی جنایت؛ اسماعیل وفا یغمائی).
در ادامه همین هذیان گویی های رذیلانه و شرم آور، یغمایی که از سالها پیش "لم دادن بر مبل راحتی و در آغوش گرفتن گربه ملوسش" در فرنگ را به پرداخت بها و ماندن در کنار یاران سابقش ترجیح داده – که از قضا تمام داستان انحطات پر شتابش نیز در همین نکته خلاصه می گردد و حاصل قانونمندیهای اتودینامیک حاکم بر مبارزه بوده و بس، ابلهانه مجاهدین را به "فرار از میدان و اختفا " متهم می کند!
اما مضحکتراز همه جست و خیزهای عنصر مفلوک دیگری است که چون آلت دستی حقیر مشغول سرویس رسانی به جلادان قهرمانان لیبرتی است و در عین حال مدعی "کمپین برای انتقال " مجاهدین لیبرتی نیز می باشد! هر فرد کاملا بی طرفی که از بلاهت این فرد و از فشارهای طاقت فرسای تحمیلی به مجاهدین در لیبرتی هیچ شناختی نداشته باشد، منطقا باید از حرف های وی- منجمله در تلویزیون بی بی سی پس از موشکباری کمپ لیبرتی- اینگونه نتیجه گیری کند که گویی هزاران نفر از افراد غیر بالغ برخلاف میل خود در کمپ لیبرتی در گروگان مجاهدین بوده و در حالیکه ایشان با دردست داشتن وکالتنامه رسمی از تک تک آنها با کشورهای غربی در مورد پذیرش تمامی آنها به توافق رسیده؛ و فقط این مجاهدین هستند که مانع خروج آنها از کمپ و سوار شدنشان به اتوبوس های متعددی می گردند که روزها و بل هفته ها آماده انتقال آنها به فرودگاه، جلوی درب لیبرتی در انتظار هستند!
لاطائلات این فرد که ظاهرا خودش هم اندک زمانی در قرارگاههای مجاهدین بوده و بعد از تمایل به ترک آنجا با هزینه مجاهدین به خارج فرستاده شده و معلوم نیست چگونه "سیستم مغزشویی مجاهدین" دراین یک مورد استثنایی نا کارآمد از آب درآمد، البته بیش از این ارزش پاسخگویی ندارد. کمااینکه هر کس که کوچکترین نقشی در پروسه انتقال مجاهدین به خارج دارد، می تواند گواهی دهد که تمامی افرادی که تاکنون به آلبانی و یا به کشورهای دیگر انتقال یافته اند، تماما در نتیجه تلاش خود مجاهدین بوده؛ و مجاهدین در بسیاری موارد، باید انرژی مضاعفی را نیز صرف خنثی کردن توطئه های اخلالگرانه عوامل وزارت اطلاعات در این رابطه می کردند. همان مزدورانی که همزمان در سایت های زنجیره ای وزارت بد نام اطلاعات، مجاهدین را به ممانعت از انتقال ساکنین لیبرتی به خارج متهم می کنند.
و اما آخرین سخن، نه در پاسخ به آلت دستان ارتجاع خون آشام، بلکه خطاب به نسلی که چشم در سرزمینی گشوده که در آن کفتاران عمامه بسر، شنیدن و آشنایی با نام و صدای مجاهد را بر آن حرام داشته و آن را از تنفس در وادی مجاهد خلق محروم ساخته است.
به لیبرتی بعد از تهاجم مرگبار موشکی نگاه کنید! به پیکرهای مجاهدان قهرمان و دلاور بنگرید؛ و سپس به چهره بشاش و مصمم یارانشان، ایستاده در کنار ویرانه های برجامانده از موشکباری سنگین در لیبرتی که می گویند: "خامنه ای چشمت کور دوباره می سازیمش؛ ما به خلقمان قول داده ایم"!
تاملی اندک بر این رخداد، به جد این سئوال را در ذهن ایجاد می کند که:
براستی مجاهد خلق ازچه جنسی است؟ سرمنشاء این ایمان و پایداری پرشکوه و غیر قابل تصور در کجاست؟ آیا آنها، آنطور که سفلگان ورشکسته سیاسی و "کمپین سازان " ابله مدعی هستند، از اراده و اختیار کافی برای انتخابی دیگر برخوردار نیستند و تحت اجبارات تشکیلاتی در آنجا گرفتارند؟
من پاسخ این پرسش را درتعریف بسیار ژرف مجاهدین از کلمه "آزادی" می بینم؛ که "زاغکان زشت و بد اندام و پلشت" را از آن بهره ای نیست، آنجا که مسعود می گوید:" آزادی شرط دوام انسان در مقام انسان است ". با این درک از آزادی است که می توان به روح حیاتبخش "مقاومت" قهرمانان لیبرتی پی برد؛ مقاومت در برابر هر آنچه که بنده ساز و برده ساز است. داستان مجاهدین و رژیم ضد بشری حاکم بر ایران نیز از ابتدا تا امروز حول همین مقاومت از یکسو و تسلیم و ذلت از طرف دیگر چرخیده است. آری، مجاهدان دلاور لشکرهایی فدایی مجاهد در لیبرتی نه تنها آزادترین انسانها هستند که آنان خود تجسم آزادی خلق محبوبشان و نوع بشرند.
پانویس:
۱ برگرفته از شعر "عقاب " دکتر خانلری