در شرايط كنوني، جايگاه هر فرد و جريان سياسي، به ميزان بهايي است كه براي مبارزه با رژيم حاكم بر ميهنمان ميپردازد
اين روزها موشكباران جنايتكارانه رزمگاه ليبرتي، و شهادت قهرمانانه 24 مجاهد خلق موجي از محكوميتهاي گسترده داخلي و بين المللي و منطقه اي را موجب گرديده و بار ديگر تحليلگران را كه در پي علت سياسي اين حمله جنايتكارانه برآمده اند را به اين نتيجه رسانده كه منطقأ رژيم ايران بايستي تهديدي از جنس سرنگوني را از جانب ساكنين ليبرتي احساس كرده باشد كه پاي پرداخت چنين بهاي سنگين داخلي و بين المللي و فضاحت سياسي ناشي از آن آمده باشد. چرا كه نتيجه بلافصل آن برجسته شدن آلترناتيو اصلي و واقعي رژيم ولايت فقيه بوده است.
اما تأثير اين خونها كه بهاي استمرار مبارزه با رژيم ديكتاتوري ولايت فقيه است، در آسمان سياسي ايران آتمسفري را بوجود آورده كه انسانها و جريانات مردم گرا را وادار به خضوع در برابر اين مدار از فداكاري پيشتازان خلق نموده و زندانيان سياسي در زندانها و شكنجه گاههاي رژيم را به حمايت از اين قهرمانان واداشته است.
در عين حال وقتي در سايتهاي مختلف مروري بر نوشته هاي با ربط و بي ربط به اين حماسه رزمگاه ليبرتي مي اندازي به برخي مقالات برميخوري كه احساس ميكني بدليل خروج از مخمصه اي كه اين آتمسفر براي مدعيان مبارزه ايجاد كرده، قلم بدست گرفته اند. برخي مثل سعيد جمالي كه پيشاني سياه تر از آنست كه نيازي به توضيح داشته باشد. برخي ديگر كه با برجسته شدن آلترناتيو رژيم ولايت فقيه يعني مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت، احساس خسران و كسادي ميكنند، سعي ميكنند با تبليغ مبارزه بي خطر، خود را دايه دلسوزتر از مادر براي مجاهدان ليبرتي جا زده و در قدم بعد خود مجاهدين ( و نه رژيم و عوامل دست نشانده اش در عراق) را مقصر و مسئول ريخته شدن خون اين قهرمانان معرفي كنند و اصرار هم دارند كه در جبهه رژيم حاكم نيستند و خواهان سند و مدرك نشان دادن از طرف مقابل هستند!
كسانيكه دوران مبارزه عليه ديكتاتوري شاهنشاهي را بياد دارند، ميدانند كه عموم آزاديخواهان از مبارزه قهرآميز عليه ساواك آريامهري حمايت ميكردند، تنها استثنا جرياناتي از قبيل حزب توده بودند كه مبارزه سياسي بي خطر را تبليغ ميكردند و بهمين دليل در جامعه روشنفكري بسيار منفور بودند. آنها هم خود را منتقد ” چپ” ميدانستند و بعضا نيز ديگر جريانات را از موضع جنت مكاني ” نصيحت” ميكردند. كه البته چيزي جز توجيه خيانت و بي عملي خودشان نبود. و بي جهت نبود كه بعد از انقلاب ضد سلطنتي سر از زير عباي آخوندها در آوردند.
اگر مجاهدان ليبرتي هم هدفشان نه سرنگوني رژيم ولايت فقيه، بلكه زنده ماندن بهر قيمت بود، سالها پيش ميتوانستند دست از آرمان ” مبارزه بي چشمداشت براي آزادي ايران” بكشند و الان در كشورهاي امن جهان، ساكن شده باشند كه در آنصورت كسي حتي تصور سرنگوني رژيم را هم نميتوانست بكند. ولي آنها همچون بنيانگذارانشان و همچون 120 هزار كه در اين 34 سال دست از جان شستند و سر به پاي آزادي نهادند، بهاي استمرار مبارزه را پرداختند و امروز الهام بخش مردم ايران درمبارزه برعليه اخوندهاي حاكم ، زندانيان سياسي مقاوم ايران و خانواده هاي شهيدان و مادراني همچون مادر ستار بهشتي و مادر ريحانه جباري و تمام انسانهاي شريف و آزاديخواه در سراسر جهان هستند.
رضا بروجردي – آبان 1394
اين روزها موشكباران جنايتكارانه رزمگاه ليبرتي، و شهادت قهرمانانه 24 مجاهد خلق موجي از محكوميتهاي گسترده داخلي و بين المللي و منطقه اي را موجب گرديده و بار ديگر تحليلگران را كه در پي علت سياسي اين حمله جنايتكارانه برآمده اند را به اين نتيجه رسانده كه منطقأ رژيم ايران بايستي تهديدي از جنس سرنگوني را از جانب ساكنين ليبرتي احساس كرده باشد كه پاي پرداخت چنين بهاي سنگين داخلي و بين المللي و فضاحت سياسي ناشي از آن آمده باشد. چرا كه نتيجه بلافصل آن برجسته شدن آلترناتيو اصلي و واقعي رژيم ولايت فقيه بوده است.
اما تأثير اين خونها كه بهاي استمرار مبارزه با رژيم ديكتاتوري ولايت فقيه است، در آسمان سياسي ايران آتمسفري را بوجود آورده كه انسانها و جريانات مردم گرا را وادار به خضوع در برابر اين مدار از فداكاري پيشتازان خلق نموده و زندانيان سياسي در زندانها و شكنجه گاههاي رژيم را به حمايت از اين قهرمانان واداشته است.
در عين حال وقتي در سايتهاي مختلف مروري بر نوشته هاي با ربط و بي ربط به اين حماسه رزمگاه ليبرتي مي اندازي به برخي مقالات برميخوري كه احساس ميكني بدليل خروج از مخمصه اي كه اين آتمسفر براي مدعيان مبارزه ايجاد كرده، قلم بدست گرفته اند. برخي مثل سعيد جمالي كه پيشاني سياه تر از آنست كه نيازي به توضيح داشته باشد. برخي ديگر كه با برجسته شدن آلترناتيو رژيم ولايت فقيه يعني مجاهدين خلق و شوراي ملي مقاومت، احساس خسران و كسادي ميكنند، سعي ميكنند با تبليغ مبارزه بي خطر، خود را دايه دلسوزتر از مادر براي مجاهدان ليبرتي جا زده و در قدم بعد خود مجاهدين ( و نه رژيم و عوامل دست نشانده اش در عراق) را مقصر و مسئول ريخته شدن خون اين قهرمانان معرفي كنند و اصرار هم دارند كه در جبهه رژيم حاكم نيستند و خواهان سند و مدرك نشان دادن از طرف مقابل هستند!
كسانيكه دوران مبارزه عليه ديكتاتوري شاهنشاهي را بياد دارند، ميدانند كه عموم آزاديخواهان از مبارزه قهرآميز عليه ساواك آريامهري حمايت ميكردند، تنها استثنا جرياناتي از قبيل حزب توده بودند كه مبارزه سياسي بي خطر را تبليغ ميكردند و بهمين دليل در جامعه روشنفكري بسيار منفور بودند. آنها هم خود را منتقد ” چپ” ميدانستند و بعضا نيز ديگر جريانات را از موضع جنت مكاني ” نصيحت” ميكردند. كه البته چيزي جز توجيه خيانت و بي عملي خودشان نبود. و بي جهت نبود كه بعد از انقلاب ضد سلطنتي سر از زير عباي آخوندها در آوردند.
اگر مجاهدان ليبرتي هم هدفشان نه سرنگوني رژيم ولايت فقيه، بلكه زنده ماندن بهر قيمت بود، سالها پيش ميتوانستند دست از آرمان ” مبارزه بي چشمداشت براي آزادي ايران” بكشند و الان در كشورهاي امن جهان، ساكن شده باشند كه در آنصورت كسي حتي تصور سرنگوني رژيم را هم نميتوانست بكند. ولي آنها همچون بنيانگذارانشان و همچون 120 هزار كه در اين 34 سال دست از جان شستند و سر به پاي آزادي نهادند، بهاي استمرار مبارزه را پرداختند و امروز الهام بخش مردم ايران درمبارزه برعليه اخوندهاي حاكم ، زندانيان سياسي مقاوم ايران و خانواده هاي شهيدان و مادراني همچون مادر ستار بهشتي و مادر ريحانه جباري و تمام انسانهاي شريف و آزاديخواه در سراسر جهان هستند.
رضا بروجردي – آبان 1394